کاکتوس

هنر به‌مثابه مخدر

سه شنبه, ۱۷ تیر ۱۳۹۹، ۰۵:۱۱ ب.ظ

من هیچ‌وقت با خطاطی به اون شکلی که در مدرسه یاد گرفتیم و خیلی مرسوم بود نتونستم ارتباط برقرار کنم. فکر کنم به‌ش می‌گفتن نستعلیق. حتی ازش می‌ترسیدم و فراری بودم.
کسایی که خط من رو دیده باشن میدونن کوچک‌ترین شباهتی هم با اون مدل خطاطی‌ها نداره. در خط من حروف صاف، کشیده، ناتمام و با کم‌ترینِ کم‌ترین انحنا‌ها به کار برده میشه. 

 

چند سال پیش با نقاشی‌خط آشنا شدم و کمی تصورم نسبت به خطاطی تغییر کرد. با خطاطی مهربون‌تر شدم. اما خب همچنان ازش می‌ترسیدم و فراری بودم. چند وقت پیش با یک پیج خطاطی در اینستاگرام آشنا شدم که خیلی حس خوبی با کارهاش می‌گرفتم. دیگه فکر نمی‌کردم این خط چقدر از من و حرکت دست‌هام دوره. پرسون پرسون اسم خط رو فهمیدم؛ خط سفیر. خطی که مبدعش استاد احمد آریامنش است. در قید حیات هستن. آموزش دارن و برای شروع دوباره دوره‌هاشون روزشماری می‌کنم.

 

چندین و چندین بار در روز میرم نمونه‌های خط سفیر رو میبینم و به معنای واقعی کلمه پرت میشم به یک عالم دیگه. مثل وقت‌هایی که تذهیب کار می‌کنم یا گره چینی می‌کشم. احتمالا اگر بهم بگن مخدر چیه و چجوریه، می‌تونم بگم خط سفیر و نگاه کردن به زیباییش برای من حکم مخدر رو می‌تونه داشته باشه. وقتی به کارها نگاه می‌کنم نه از کرونا خبری هست، نه از دلار، نه سکه، نه جمهوری اسلامی، نه سیاه و سفید بودن و نه هزار تا چیز دیگه. اصلا دنیا یک جور دیگه‌ست. به قول فروغ از «دنیای دلمردۀ چهاردیواری‌ها، نق نق نحس ساعت‌ها،... دنیایی که هر وقت خداش، تو کوچه‌هاش پا میذاره، یه دسته خاله خانباجی از عقب سرش، یه دسته قداره‌کش از جلوش میاد، دنیایی که هر جا میری صدای رادیوش میاد...» خبری نیست... «میبرتت، میبرتت، از توی این همبونهٔ کرم و کثافت و مرض، به آبیای پاک و صاف آسمون میبرتت، به سادگی کهکشون میبرتت»...

 

قبل‌ترها هم که درگیر کارم میشدم-حتی همین روزها- کنده میشدم از این دنیا. وقتی مشغول نوشتن و سرچ کردن و خوندن و مطلب جدید یاد گرفتن تو حوزه کاریم هستم سر ذوق میام و جدا میشم از این دنیا. اما فقط کنده میشم و سر ذوق میام. جای خیلی خاصی نمیرم. ولی وقتی از هنر حرف میزنم، کنده میشم، سر ذوق میام و میرم. برای همین میگم مخدر می‌تونه چیزی شبیه همین رو‌به‌رو کردن انسانی با جلوه‌ای هنری باشه. حداقل برای من در این زمان و جایی که از دنیا ایستادم.

«می‌برتت، می‌برتت... به آبیای پاک و صاف آسمون می‌برتت، به سادگی کهکشون می‌برتت...»

  • ۹۹/۰۴/۱۷
  • فاطمه نظریان

نظرات  (۷)

  • محبوبه شب
  • شما تذهیب کاری؟ 😍😍 ای جاااان

    ای جونم گره چینی 😍

    ای جونم عشق

    چقدر خوشحال میشم وقتی میبینم توی یه وبی در مورد تذهیب و شاخه هاش حرف زده میشه 😍

     

    از هنرتون چیزی توی وبلاگم گذاشتین حظ کنیم؟

    پاسخ:
    تازه ابتدای کارم. نمیشه هنوز بهم گفت تذهیب‌کار. کلی راه دارم... 
    و من هم چقدر ذوق کردم که این اسم‌ها براتون غریب نیست...😍😍😍
    امیدوارم بتونم بیشتر و بهتر یاد بگیرم تا بنویسم دربارشون. شما تذهیب‌کار هستید؟
  • محبوبه شب
  • بلی تا حدودی

    یک سالی هست تذهیب کار می کنم 😍

    پاسخ:
    چقدر خوب! :)
    کارهاتون رو هم میشه دید؟
  • حسن صنوبری
  • من خیلی دوست داشتم کلاس خط می‌رفتم، خیلی زیبانوشتن را دوست دارم، به‌جز همان دوران مدرسه فرصت نکردم، اما خودم همیشه سعی کردم خوب بنویسم. حس و اعتقادم این است که لذت‌بخش است حروف فارسی را با ادب روی کاغذ آوردن و بی‌ادبی است که الابختکی پرتشان کنیم توی دفترمان. خیلی‌ها که خطاطی حرفه‌ای کار نکردند خطم را می‌بینند فکرمی‌کنند کلاس‌رفته و حرفه‌ای‌ام. در حالیکه همان آموزه‌های نصفه نیمه را با فکرهای خودم قاطی کرده‌ام و یه چیزی شبیه املت‌هایی که پدربزرگ‌ها درست می‌کنند می‌نویسم. دستم وقتی رو می‌شود که یک آشپز حرفه‌ای املتم را بچشد!

     

    پاسخ:
    چه خوب! نمیدونم چرا، اما تو ذهن من هم اینطور نقش بسته بود که شما خطاطی می‌کنید. 
  • حسن صنوبری
  • قطعا هنر این هنر را دارد که آدم را از زمین بکند.

    حال بعضی از زمین کنده شدند و پرت شدند در زیر زمین پای منقل (مثل انبوه شاعران و موسیقیدانان و سینماگرانِ معتاد و شیره‌ای)
    بعضی از زمین کنده شدند و رفتند به سمت آسمان.
    کنده‌شدن از زمین فصل مشترک هردو است.

    پاسخ:
    درست است. ان‌شاالله که اینجانب از دسته اول نباشم. :))
  • محبوبه شب
  • توی وبلاگم با کلمه کلیدی تذهیب میتونید پیدا کنید 😊 

    پاسخ:
    بسیار خوب. دیدم و لذت بردم. قلم‌موهاتون همیشه رنگی :)

    سلام علیکم

    من در دوران مدرسه خوشنویسی را دوست داشتم و شاید بی‌استعداد هم نبودم. اما ماجرا هیچ‌وقت جدی نشد و به همان چند ساعت نوشتن با مداد در مدرسه ختم شد. تا این‌که حدود یک سال یا یک سال و نیم پیش اتفاقاتی افتاد که کم‌کم به‌سوی خوشنویسی و نستعلیق کشیده شدم. خط نوشتاری معمولی من هم کم‌وبیش دارای همان خطوط صاف و کشیده بود و هست، اما هیچ‌وقت نسبت به نستعلیق حس بدی نداشتم، بلکه برعکس. در هر حال، با اصل فرمایشتان در مورد هنر و خوشنویسی بسیار موافقم. ان شاء الله این مسیر برایتان سرشار از خیر و برکت باشد!

    پاسخ:
    سلام علیکم
    من هم حس بدی نداشتم و ندارم، فقط نمیتونستم ارتباط بگیرم.
    خیلی ممنون.
  • پلڪــــ شیشـہ اے
  • احساس خیلی خوبی دارم به این نوشته. مثل همیشه اون لطافت طبع شما رفت زیر پوستم.

    منم عاشق کارهای هنری ام. اما حیف که خیلی وقته از شروع هر کاری ترس دارم. کوچک که بودم همیشه فکر می کردم من نقاش میشم. چه دور شدم از اون وقتا. 

     

    به نظرم این خلسه خوب و خوشگل حاصل از هنر به همون مقدس بودن هنر برمی گرده. انجام کارهای هنری یه جلای خاصی به روح آدم میده. مخصوصا که اگر اون هنر اون قداست رو داشته باشه.

    پاسخ:
    چقدر خوب! خیلی خوشحالم که حستون خوب بوده.
    من هم اولش ترس داشتم. شاید یک روز علت ترسم و چی شد که سعی کردم بهش غلبه کنم رو نوشتم. البته بماند که هنوزم بعضی وقت‌ها ترسه میاد سراغم...

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی